خوشکلای مامان شنبه یه کار اداری برای بابایی پیش اومد و مجبور شدیم بریم بوشهر اما سه نفری .من و بابا و طاها .روز یکشنبه پارسا فاینال زبان داشت و اگه نمیرفت کل ترمش هدر میرفت واسه همین گذاشتیمش خونه ی اقا جونی و ما راهی شدیم . اول رفتیم خونه ی مامان بزرگ.شب هم رفتیم پیش عمه سمیراو دایی بابایی.خیلی خوش گذشت.11 فروردین عروسی دختر دایی بابایی هست .همش درباره ی عروسی و اینکه چی بپوشیم و چی کار کنیم حرف زدیم. فردا صبحش هم رفتیم بوشهر خونه ی خاله نسیم.خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به بچه ها .ملودی خانوم که همش ذوق میکرد و طاها گلی هم با اسباب بازی های ملودی مشغول بود .قربونش برم ملودی جونم خیلی دخمر نازیه .بر خلاف بقیه ی بچه ها وقتی طاها به اسباب ب...